معنی فارسی bedrown

B1

غرق شدن یا در آب شدن به طور ناخواسته.

To drown or become submerged in water.

example
معنی(example):

او از اینکه ممکن است در آب بسیار عمیق غرق شود، ترسید.

مثال:

He feared he might bedrown in the deep water.

معنی(example):

نجات غریق به آب پرید تا مردی را که در حال غرق شدن بود نجات دهد.

مثال:

The lifeguard jumped in to save the man who was starting to bedrown.

معنی فارسی کلمه bedrown

: معنی bedrown به فارسی

غرق شدن یا در آب شدن به طور ناخواسته.