معنی فارسی beforeness
B1پیشینگی، مربوط به زمان قبل از یک واقعیت یا رویداد.
The quality or state of occurring prior to something else.
- NOUN
example
معنی(example):
زمان پیشینی رویداد برای درک تأثیر آن حیاتی بود.
مثال:
The beforeness of the event was critical to understanding its impact.
معنی(example):
در تحلیل خود، او به زمان پیشینی عوامل مختلف توجه کرد.
مثال:
In his analysis, he considered the beforeness of various factors.
معنی فارسی کلمه beforeness
:
پیشینگی، مربوط به زمان قبل از یک واقعیت یا رویداد.