معنی فارسی begnawed

B1

گاز زده شده، به چیزی اشاره دارد که تحت تأثیر گاز زدن قرار گرفته و حالتی پاره یا خراب پیدا کرده است.

Having been gnawed at; chewed or worn through by persistent biting.

example
معنی(example):

او بقایای گاز زده شده یک اسباب‌بازی را در گوشه پیدا کرد.

مثال:

She found the begnawed remnants of a toy in the corner.

معنی(example):

پارچه‌ی گاز زده شده نشان‌دهنده‌ی استفاده و آسیب زیاد بود.

مثال:

The begnawed fabric showed signs of heavy use and damage.

معنی فارسی کلمه begnawed

: معنی begnawed به فارسی

گاز زده شده، به چیزی اشاره دارد که تحت تأثیر گاز زدن قرار گرفته و حالتی پاره یا خراب پیدا کرده است.