معنی فارسی beglue

A2

عمل چسباندن یا متصل کردن اشیاء با استفاده از چسب.

To adhere or attach pieces together with glue.

example
معنی(example):

شما باید قطعات را با هم بچسبانید تا مدل را درست کنید.

مثال:

You should beglue the pieces together to fix the model.

معنی(example):

من باید این صفحه را دوباره به کتاب بچسبانم.

مثال:

I need to beglue this page back into the book.

معنی فارسی کلمه beglue

: معنی beglue به فارسی

عمل چسباندن یا متصل کردن اشیاء با استفاده از چسب.