معنی فارسی begrutch

B1

نگرانی یا نارضایتی از چیزی، به ویژه از تعهدات یا وظایف.

To complain or express discontent about something.

example
معنی(example):

او اغلب از بیدار شدن زود هنگام نگران می‌شد.

مثال:

She would often begrutch having to wake up early.

معنی(example):

او شروع به نگرانی از مقدار کاری که متعهد شده بود کرد.

مثال:

He began to begrutch the amount of work he had committed to.

معنی فارسی کلمه begrutch

: معنی begrutch به فارسی

نگرانی یا نارضایتی از چیزی، به ویژه از تعهدات یا وظایف.