معنی فارسی begulfing

B1

عمل بلعیدن یا فرو بردن به طور کامل.

The present participle of 'begulf,' indicating the ongoing action of engulfing.

example
معنی(example):

مه، روستا را در خاموشی عجیب بلعیده بود.

مثال:

The fog was begulfing the village in an eerie silence.

معنی(example):

شعله‌های بلعنده، ساختمان قدیمی را به سرعت در خود گرفت.

مثال:

Begulfing flames consumed the old building quickly.

معنی فارسی کلمه begulfing

: معنی begulfing به فارسی

عمل بلعیدن یا فرو بردن به طور کامل.