معنی فارسی begunk

B1

از کار افتاده یا خراب شده؛ به حالتی رسیده که دیگر کار نمی‌کند.

To become nonfunctional or altered in a negative way.

example
معنی(example):

او سعی کرد رادیوی قدیمی را تعمیر کند، اما فقط بدتر شد.

مثال:

He tried to fix the old radio, but it just begunked more.

معنی(example):

نرم‌افزار به نظر می‌رسید که با آخرین به‌روزرسانی خود خراب شده است.

مثال:

The software seemed to begunk itself with the latest update.

معنی فارسی کلمه begunk

: معنی begunk به فارسی

از کار افتاده یا خراب شده؛ به حالتی رسیده که دیگر کار نمی‌کند.