معنی فارسی bemoaningly

B2

به طور ابراز تأسف، به نحوی که ناراحتی و حسرت را نشان دهد.

In a manner that expresses sorrow or complaint.

example
معنی(example):

او با لحنی ابراز تأسف درباره تغییرات در زادگاهش صحبت کرد.

مثال:

She spoke bemoaningly about the changes in her hometown.

معنی(example):

او با افسوس به فرصتی که از دست رفته بود، ناله کرد.

مثال:

He sighed bemoaningly at the missed opportunity.

معنی فارسی کلمه bemoaningly

: معنی bemoaningly به فارسی

به طور ابراز تأسف، به نحوی که ناراحتی و حسرت را نشان دهد.