معنی فارسی bescatter

B1

عمل پخش کردن یا پخش شدن چیزها در یک فضای وسیع.

The act of spreading or dispersing things over a wide area.

example
معنی(example):

کودکان دوست داشتند بذرها را در باغ بریزند.

مثال:

The children liked to bescatter the seeds in the garden.

معنی(example):

او تصمیم گرفت تا برگه‌ها را پراکنده کند تا ببیند کدامیک مهم هستند.

مثال:

She decided to bescatter the papers to see which ones were important.

معنی فارسی کلمه bescatter

: معنی bescatter به فارسی

عمل پخش کردن یا پخش شدن چیزها در یک فضای وسیع.