معنی فارسی beshadowed
B1سایه افکندن، یک چیز موجب میشود که چیز دیگر کمتر دیده شود.
To cast a shadow over; to overshadow or outshine.
- VERB
example
معنی(example):
ساختمان بلند سایه بر روی خانه کوچک انداخت.
مثال:
The tall building beshadowed the small house.
معنی(example):
حضور او به نظر میرسید که دستاوردهای او را به سایه میاندازد.
مثال:
Her presence seemed to beshadowed his achievements.
معنی فارسی کلمه beshadowed
:
سایه افکندن، یک چیز موجب میشود که چیز دیگر کمتر دیده شود.