معنی فارسی besotting
B1عمل یا فرآیند عاشق کردن، به ویژه در مورد زیبایی یا جذابیت.
The act of enamoring or captivating someone.
- VERB
example
معنی(example):
او جذابیت عاشقانهاش را غیرقابل مقاومت یافت.
مثال:
He found her besotting charm irresistible.
معنی(example):
زیبایی شگفتانگیز منظره او را مبهوت کرد.
مثال:
The besotting beauty of the landscape took her breath away.
معنی فارسی کلمه besotting
:
عمل یا فرآیند عاشق کردن، به ویژه در مورد زیبایی یا جذابیت.