معنی فارسی besottingly

B1

به صورت افراطی یا شدید عاشقانه، جذاب و شیفته.

In a manner that causes infatuation or deep admiration.

example
معنی(example):

او با نگاه عاشقانه به او نگاه کرد، چشمانش پر از تحسین بود.

مثال:

She looked at him besottingly, her eyes filled with admiration.

معنی(example):

او به طرز عاشقانه‌ای با او صحبت کرد تا دلش را بدست آورد.

مثال:

He spoke to her besottingly, trying to win her heart.

معنی فارسی کلمه besottingly

: معنی besottingly به فارسی

به صورت افراطی یا شدید عاشقانه، جذاب و شیفته.