معنی فارسی besputter
B1تکلم غیر واضح یا بینظم، به ویژه در شرایطی که فرد تحت فشار است.
To speak in a confused or disorganized manner, especially under pressure.
- VERB
example
معنی(example):
او زمانی که هیجان زده میشود، تمایل دارد که به هم بریزد.
مثال:
He tends to besputter when he gets excited.
معنی(example):
موتور قبل از خاموش شدن شروع به به هم ریختن کرد.
مثال:
The engine began to besputter before stalling.
معنی فارسی کلمه besputter
:
تکلم غیر واضح یا بینظم، به ویژه در شرایطی که فرد تحت فشار است.