معنی فارسی betrayer
B2شخصی که به اعتماد دیگران خیانت کرده و اطلاعات، سریع یا وفاداری را فاش میکند.
One who betrays the trust or confidence of another.
- NOUN
example
معنی(example):
او به خاطر فاش کردن راز، به عنوان یک خیانتکار شناخته شد.
مثال:
He was called a betrayer for revealing the secret.
معنی(example):
خیانتکار معمولاً با شک و بیاعتمادی دیده میشود.
مثال:
A betrayer is often viewed with suspicion and mistrust.
معنی فارسی کلمه betrayer
:
شخصی که به اعتماد دیگران خیانت کرده و اطلاعات، سریع یا وفاداری را فاش میکند.