معنی فارسی bewigging
B1عمل قرار دادن کلاه گیس بر روی سر یا مجسمه است.
The act of dressing with a wig.
- NOUN
example
معنی(example):
مجبوری کلاه گیس بر روی مجسمه به آن ظاهری تاریخی داد.
مثال:
The artist's bewigging of the statue gave it a historical look.
معنی(example):
در تئاتر، استفاده از کلاه گیس برای به تصویر کشیدن شخصیت ضروری است.
مثال:
In theater, bewigging is essential for character portrayal.
معنی فارسی کلمه bewigging
:
عمل قرار دادن کلاه گیس بر روی سر یا مجسمه است.