معنی فارسی blebby

B1

حالت یا ظاهری که به سطحی برآمده و پر از حباب‌های کوچک اشاره دارد.

Having a swollen or bulging appearance, often resembling bubbles.

example
معنی(example):

چشم‌های ماهی به‌طرز عجیبی به نظر می‌رسیدند وقتی که نزدیک سطح شنا می‌کرد.

مثال:

The fish's eyes looked blebby as it swam near the surface.

معنی(example):

بعد از باران، برگ‌ها به‌طرز عجیبی با قطرات آب به نظر می‌رسیدند.

مثال:

After the rain, the leaves appeared blebby with water droplets.

معنی فارسی کلمه blebby

: معنی blebby به فارسی

حالت یا ظاهری که به سطحی برآمده و پر از حباب‌های کوچک اشاره دارد.