معنی فارسی blobby

B1

حالت یا شکل نامنظم و نرم، معمولاً به ویژگی اشیاء مانند لجن یا موجودات مشابه اشاره دارد.

Having a soft, shapeless, and irregular form or consistency.

example
معنی(example):

مخلوق شکل‌گرفته به آرامی در سطح زمین حرکت کرد.

مثال:

The blobby creature moved slowly across the floor.

معنی(example):

گل چسبناک حالتی نامنظم و بلوبی داشت که کار با آن دشوار بود.

مثال:

The slime had a blobby consistency that was hard to handle.

معنی فارسی کلمه blobby

: معنی blobby به فارسی

حالت یا شکل نامنظم و نرم، معمولاً به ویژگی اشیاء مانند لجن یا موجودات مشابه اشاره دارد.