معنی فارسی blondish

B1

رنگی که مشابه بلوند است اما به صورت کامل در این دسته قرار نمی‌گیرد، معمولاً رنگی نامشخص است.

Somewhat blonde in color; having a light yellowish tint.

example
معنی(example):

موهای او رنگی بلوندی‌گونه داشت، که در مرز بین بلوند و قهوه‌ای بود.

مثال:

Her hair was a blondish color, somewhere between blonde and brown.

معنی(example):

تابلو رنگی بلوندی‌گونه داشت که فضا را روشن‌تر می‌کرد.

مثال:

The painting had a blondish hue that brightened the room.

معنی فارسی کلمه blondish

: معنی blondish به فارسی

رنگی که مشابه بلوند است اما به صورت کامل در این دسته قرار نمی‌گیرد، معمولاً رنگی نامشخص است.