معنی فارسی bloodguilty
C1حالت یا کیفیت شخصی که به خاطر عمل خود نسبت به خوندیگری احساس گناه میکند.
Describing someone who is guilty of bloodshed or violence.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در دادگاه به عنوان گناهکار خونین قضاوت شد.
مثال:
He was judged as bloodguilty in court.
معنی(example):
اقدامات گناهکار خونین میتواند به عواقب شدیدی منجر شود.
مثال:
Bloodguilty actions can lead to severe consequences.
معنی فارسی کلمه bloodguilty
:
حالت یا کیفیت شخصی که به خاطر عمل خود نسبت به خوندیگری احساس گناه میکند.