معنی فارسی brassed

B2

برنجی شده، به معنی پوشش یا کیفیتی که به آن برنج اضافه شده‌است.

Referring to an object that has been coated or finished with brass.

example
معنی(example):

این ساز برای بهبود کیفیت صدا برنجی شد.

مثال:

The instrument was brassed for better sound quality.

معنی(example):

او دسته در را برای یک پوشش براق برنجی کرد.

مثال:

He brassed the door handle for a polished finish.

معنی فارسی کلمه brassed

: معنی brassed به فارسی

برنجی شده، به معنی پوشش یا کیفیتی که به آن برنج اضافه شده‌است.