معنی فارسی brattle

B1 /ˈbɹætəl/

براﺗل، صدای زنگ زدن یا جیرجیر کردن اشیاء فلزی و لق.

A rattling sound made by loose items, especially metal.

verb
معنی(verb):

To rattle; to make a scampering noise.

example
معنی(example):

می‌توانستید صدای زنگ زدن سکه‌های لق در جیب او را بشنوید.

مثال:

You could hear the brattle of the loose coins in her pocket.

معنی(example):

درباره کالسکه قدیمی صدای زنگ زدن می‌آمد وقتی که به سمت پایین تپه می‌غلتید.

مثال:

The old cart made a brattle as it rolled down the hill.

معنی فارسی کلمه brattle

: معنی brattle به فارسی

براﺗل، صدای زنگ زدن یا جیرجیر کردن اشیاء فلزی و لق.