معنی فارسی breakings
B1شکستاندن یا ایجاد شکستگی، بخصوص در زمینههای فیزیکی یا اجتماعی که ممکن است نتایج و عواقبی داشته باشد.
Actions or events that result in breaking or fracturing something.
- NOUN
example
معنی(example):
شکستگیهای موجود در جاده باعث تأخیر میشد.
مثال:
The breakings in the road were causing delays.
معنی(example):
شکستگی قوانین به عواقب منجر شد.
مثال:
The breakings of the rules led to consequences.
معنی فارسی کلمه breakings
:
شکستاندن یا ایجاد شکستگی، بخصوص در زمینههای فیزیکی یا اجتماعی که ممکن است نتایج و عواقبی داشته باشد.