معنی فارسی brigued

B1

برنامه‌ریزی یا تدبیر برای رسیدن به هدفی خاص.

To devise or plan something.

example
معنی(example):

تیم یک طرح برای بهبود کارایی برنامه‌ریزی کرد.

مثال:

The team brigued a plan to improve efficiency.

معنی(example):

آنها منابع خود را برای مقابله با چالش‌ها برنامه‌ریزی کردند.

مثال:

They brigued their resources to combat the challenges.

معنی فارسی کلمه brigued

: معنی brigued به فارسی

برنامه‌ریزی یا تدبیر برای رسیدن به هدفی خاص.