معنی فارسی brilliolette

B1

برلیوله، یک شی جادویی که خاصیت درخشندگی و زیبایی دارد.

A magical object known for its glowing and beautiful appearance.

example
معنی(example):

برلیوله به آرامی روی میز درخشش داشت.

مثال:

The brilliolette glowed softly on the table.

معنی(example):

ما از زیبایی برلیوله در حین مراسم قدردانی کردیم.

مثال:

We admired the beauty of the brilliolette during the ceremony.

معنی فارسی کلمه brilliolette

: معنی brilliolette به فارسی

برلیوله، یک شی جادویی که خاصیت درخشندگی و زیبایی دارد.