معنی فارسی brininess
B1حالت یا کیفیت شور بودن یک ماده غذایی یا مایع.
The quality or state of being salty, especially in food.
- NOUN
example
معنی(example):
شوری سوپ به خوبی تنظیم شده بود.
مثال:
The brininess of the soup was just right.
معنی(example):
من از شور خیارشور لذت میبرم.
مثال:
I enjoy the brininess of pickles.
معنی فارسی کلمه brininess
:
حالت یا کیفیت شور بودن یک ماده غذایی یا مایع.