معنی فارسی brinish

B1

قوام یا طعمی که شبیه به آب دریا باشد، به خصوص در اشاره به آب مربوط به دریا.

Having a briny taste or quality, often associated with seawater.

example
معنی(example):

آب پس از باران شدید به نظر برنجی می‌آمد.

مثال:

The water looked brinish after the heavy rain.

معنی(example):

او طعم برنجی غذاهای دریایی را توصیف کرد.

مثال:

He described the brinish flavor of the sea food.

معنی فارسی کلمه brinish

: معنی brinish به فارسی

قوام یا طعمی که شبیه به آب دریا باشد، به خصوص در اشاره به آب مربوط به دریا.