معنی فارسی broodily
B1به معنای به شکلی ناراحت و اندیشناک، به طور عمیق فکر کردن.
In a moody or pensive manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به او به طور تلخ و گنگی نگا کرد، غرق در فکر.
مثال:
He looked at her broodily, lost in thought.
معنی(example):
او با افکار خود به بیرون از پنجره با حالتی تلخ نگاه میکرد.
مثال:
She broodily stared out the window, contemplating her choices.
معنی فارسی کلمه broodily
:
به معنای به شکلی ناراحت و اندیشناک، به طور عمیق فکر کردن.