معنی فارسی broodingly
B1به معنای به طور تلخی یا در حالت متفکرانه، با احساسی غمگین یا اندیشناک.
In a gloomy, contemplative manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور تلخی به اشتباهات گذشتهاش فکر کرد.
مثال:
He broodingly reflected on his past mistakes.
معنی(example):
او در ایوان به طور تلخی نشسته بود و غرق در فکر بود.
مثال:
She sat broodingly on the porch, lost in thought.
معنی فارسی کلمه broodingly
:
به معنای به طور تلخی یا در حالت متفکرانه، با احساسی غمگین یا اندیشناک.