معنی فارسی bumkin
A2به معنای شخصی سادهلوح یا بیتجربه در موضوعاتی خاص.
A person who is clumsy, naive, or inexperienced.
- NOUN
example
معنی(example):
او در مورد تکنولوژی واقعاً یک بمکین است.
مثال:
He's such a bumkin when it comes to technology.
معنی(example):
بخاطر بمکین نباش، دستورالعملها را بخوان.
مثال:
Don't be a bumkin, read the instructions.
معنی فارسی کلمه bumkin
:
به معنای شخصی سادهلوح یا بیتجربه در موضوعاتی خاص.