معنی فارسی calfkill

B1

وقوع کشته شدن گوساله‌ها که به دلایل مختلفی می‌تواند اتفاق بیفتد.

Refers to the death of calves, typically in farming contexts.

example
معنی(example):

کشاورز نگران احتمال کشته شدن گوساله‌ها در منطقه بود.

مثال:

The farmer was worried about potential calfkill in the area.

معنی(example):

حوادث کشته شدن گوساله‌ها می‌تواند برای صاحبان دام ویران‌کننده باشد.

مثال:

Calfkill incidents can be devastating for livestock owners.

معنی فارسی کلمه calfkill

: معنی calfkill به فارسی

وقوع کشته شدن گوساله‌ها که به دلایل مختلفی می‌تواند اتفاق بیفتد.