معنی فارسی centrings
B1عمل یا فرآیند مرکزگذاری یا تراز کردن عناصر.
The act of focusing or aligning something centrally.
- NOUN
example
معنی(example):
مرکزگیری‌های پروژه در تراز کردن قسمت‌ها به‌دقت کمک کرد.
مثال:
The centrings of the project helped align the parts accurately.
معنی(example):
ما اطمینان حاصل کردیم که مرکزگیری‌ها به‌درستی قرار گرفته‌اند.
مثال:
We made sure that the centrings were correctly positioned.
معنی فارسی کلمه centrings
:
عمل یا فرآیند مرکزگذاری یا تراز کردن عناصر.
