معنی فارسی chieftainships
B1مجموعهای از مقامهای ریاست قبیله.
Various offices or positions held by chieftains.
- NOUN
example
معنی(example):
مطالعه ریاستهای قبیلهای اطلاعات زیادی درباره جوامع باستانی نشان میدهد.
مثال:
The study of chieftainships reveals much about ancient societies.
معنی(example):
ریاستهای قبیلهای مختلف سنتها و قواعد منحصر به فردی داشتند.
مثال:
Different chieftainships had unique traditions and rules.
معنی فارسی کلمه chieftainships
:
مجموعهای از مقامهای ریاست قبیله.