معنی فارسی chronogrammic

B2

مرتبط با الگوها یا ساختارهای کرونگرامیک.

Pertaining to or characteristic of chronograms.

example
معنی(example):

نویسنده از تکنیک کرونگرامیک برای تقویت روایت استفاده کرد.

مثال:

The author used a chronogrammic technique to enhance the narrative.

معنی(example):

الگوهای کرونگرامیک در اسناد تاریخی مختلف قابل مشاهده است.

مثال:

Chronogrammic patterns can be seen in various historical documents.

معنی فارسی کلمه chronogrammic

: معنی chronogrammic به فارسی

مرتبط با الگوها یا ساختارهای کرونگرامیک.