معنی فارسی circumscriptive
B1محدودکننده، به ویژگی یا سیستمی اشاره دارد که محدودیتهایی را ایجاد میکند.
Characterized by or involving restriction and limitation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت محدودکننده قوانین همه را در کنترل نگه میدارد.
مثال:
The circumscriptive nature of the rules keeps everyone in check.
معنی(example):
سیاستهای محدودکننده میتوانند گاهی خلاقیت را مختل کنند.
مثال:
Circumscriptive policies can sometimes hinder creativity.
معنی فارسی کلمه circumscriptive
:
محدودکننده، به ویژگی یا سیستمی اشاره دارد که محدودیتهایی را ایجاد میکند.