معنی فارسی circumscriptly

B1

به معنای دور از موضوع و دقیق در توصیف، بدون ارائه جزئیات مستقیم.

In a way that is detailed yet indirect in description.

example
معنی(example):

کار هنرمند به طور دقیق و دور از موضوع است.

مثال:

The artist's work is circumscriptly detailed.

معنی(example):

او قوانین را به طور دور از موضوع توضیح داد تا همه متوجه شوند.

مثال:

He explained the rules circumscriptly, ensuring everyone understood.

معنی فارسی کلمه circumscriptly

: معنی circumscriptly به فارسی

به معنای دور از موضوع و دقیق در توصیف، بدون ارائه جزئیات مستقیم.