معنی فارسی circumspheral

B1

مرتبط با یا در اطراف یک کره یا فضای سه‌بعدی.

Relating to or having the form of a sphere.

example
معنی(example):

طراحی دور از شکل کره‌ای ساختمان ورود نور را به حداکثر می‌رساند.

مثال:

The circumspheral design of the building maximizes light entry.

معنی(example):

دیدگاه‌های دور از سطح کره‌ای می‌توانند درک ما را از روابط فضایی غنی‌تر کنند.

مثال:

Circumspheral perspectives can enhance our understanding of spatial relationships.

معنی فارسی کلمه circumspheral

: معنی circumspheral به فارسی

مرتبط با یا در اطراف یک کره یا فضای سه‌بعدی.