معنی فارسی circumstanced

B1

وضعیت خاصی که فرد را در یک موقعیت خاص قرار می‌دهد.

The state or condition that surrounds or influences an action.

example
معنی(example):

او در وضعیتی قرار گرفته بود که مانع از صحبت کردنش می‌شد.

مثال:

He was circumstanced in a way that prevented him from speaking.

معنی(example):

قرار گرفتن در شرایط مناسب می‌تواند آیندهٔ فرد را تعیین کند.

مثال:

Being circumstanced appropriately can determine one's future.

معنی فارسی کلمه circumstanced

: معنی circumstanced به فارسی

وضعیت خاصی که فرد را در یک موقعیت خاص قرار می‌دهد.