معنی فارسی circumstant

B2

قرار دادن یا تحلیل کردن موضوعات در زمینه یا شرایط خاص.

To place or consider in certain circumstances or conditions.

example
معنی(example):

مهم است که حقایق را در زمینه قرار دهیم قبل از رسیدن به نتیجه‌گیری.

مثال:

It’s important to circumstant the facts before drawing conclusions.

معنی(example):

قرار دادن بحث در زمینه می‌تواند به نظرات آگاهانه‌تر منجر شود.

مثال:

Circumstanting the discussion can lead to more informed opinions.

معنی فارسی کلمه circumstant

: معنی circumstant به فارسی

قرار دادن یا تحلیل کردن موضوعات در زمینه یا شرایط خاص.