معنی فارسی circumventive

B1

تکنیک‌هایی که برای دور زدن یک مشکل یا قانون بکار می‌روند.

Intended to circumvent or avoid something.

example
معنی(example):

تکنیک‌های دور زدن او بسیار نوآورانه بود.

مثال:

His circumvention techniques were quite innovative.

معنی(example):

رویکرد دورزنی به تیم کمک کرد تا به اهدافشان برسند.

مثال:

The circumventive approach helped the team achieve their goals.

معنی فارسی کلمه circumventive

: معنی circumventive به فارسی

تکنیک‌هایی که برای دور زدن یک مشکل یا قانون بکار می‌روند.