معنی فارسی circumventor

B2

کسی که به طور مداوم در حال دور زدن قوانین است.

One who circumvents rules or laws.

example
معنی(example):

دورزن به طور ماهرانه‌ای از شناسایی جلوگیری کرد.

مثال:

The circumventor skillfully avoided detection.

معنی(example):

بودن یک دورزن اغلب به نتایج اخلاقی منجر می‌شود.

مثال:

Being a circumventor often leads to ethical dilemmas.

معنی فارسی کلمه circumventor

: معنی circumventor به فارسی

کسی که به طور مداوم در حال دور زدن قوانین است.