معنی فارسی circumviate
B1دور زدن، به دور چیزی رفتن یا پیش رفتن بدون اینکه مستقیماً به آن نزدیک شویم.
To go around or bypass something rather than going directly through it.
- VERB
example
معنی(example):
مسافران تصمیم گرفتند که کوه را دور بزنند تا اینکه آن را بالا بروند.
مثال:
The travelers decided to circumviate the mountain rather than climb it.
معنی(example):
برای اجتناب از طوفان، مجبور شدیم که منطقه را دور بزنیم.
مثال:
To avoid the storm, we had to circumviate the area.
معنی فارسی کلمه circumviate
:
دور زدن، به دور چیزی رفتن یا پیش رفتن بدون اینکه مستقیماً به آن نزدیک شویم.