معنی فارسی circumvolant

B1

دور زدن، دورانی حرکت کردن یا چرخیدن به دور یک محور مرکزی.

To move in a circular or spiral motion around something.

example
معنی(example):

پرندگان در حال دور زدن بر اطراف دریاچه دیده شدند.

مثال:

The birds were seen circumvolant around the lake.

معنی(example):

رقاص به صورت دورانی بر روی صحنه حرکت کرد و بیننده را مجذوب کرد.

مثال:

The dancer moved circumvolant around the stage, captivating the audience.

معنی فارسی کلمه circumvolant

: معنی circumvolant به فارسی

دور زدن، دورانی حرکت کردن یا چرخیدن به دور یک محور مرکزی.