معنی فارسی circumvolute
B1دور زدن، به دور چیزی و پیچیده کردن یا بیان مجدد آن.
To move around or twist in a winding or circular manner.
- VERB
example
معنی(example):
استاد توضیح داد که چگونه دادهها را دور بزنیم برای درک بهتر.
مثال:
The professor explained how to circumvolute the data for better understanding.
معنی(example):
در هنر او، او دوست داشت جنبههای طبیعت را دور بزند.
مثال:
In her art, she liked to circumvolute aspects of nature.
معنی فارسی کلمه circumvolute
:
دور زدن، به دور چیزی و پیچیده کردن یا بیان مجدد آن.