معنی فارسی circuted
B1به مدار متصل شدن یا اتصال به یک مدار دیگر.
To set up or connect in a circuit; to encircle or surround.
- VERB
example
معنی(example):
سیمها به درستی مدار بندی شدند تا ایمنی را تضمین کنند.
مثال:
The wires were circuted properly to ensure safety.
معنی(example):
این دستگاه اتصالات مرتبط با همه اجزاء را دارد.
مثال:
The device has circuted connections to all components.
معنی فارسی کلمه circuted
:
به مدار متصل شدن یا اتصال به یک مدار دیگر.