معنی فارسی clarifiant
B1توضیحدهنده، چیزی که به روشنسازی موضوع یا مفهوم کمک میکند.
A clarifying element or statement that aids in making something clearer.
- NOUN
example
معنی(example):
توضیحدهنده در روشنتر کردن موضوع مفید بود.
مثال:
The clarifiant was helpful in making the topic clearer.
معنی(example):
او از یک توضیحدهنده در ارائه خود استفاده کرد.
مثال:
She used a clarifiant during her presentation.
معنی فارسی کلمه clarifiant
:
توضیحدهنده، چیزی که به روشنسازی موضوع یا مفهوم کمک میکند.