معنی فارسی clockkeeper
B1شخصی که وظیفه نگهداری و تنظیم ساعتها را بر عهده دارد.
A person responsible for maintaining and regulating clocks.
- NOUN
example
معنی(example):
نگهدارنده ساعت هر روز ساعت را کوک میکند.
مثال:
The clockkeeper winds the clock every day.
معنی(example):
او به عنوان نگهدارنده ساعت شهر شناخته میشود.
مثال:
He is known as the town's clockkeeper.
معنی فارسی کلمه clockkeeper
:
شخصی که وظیفه نگهداری و تنظیم ساعتها را بر عهده دارد.