معنی فارسی clockmaking

B1

هنر ساخت ساعت، فرآیند طراحی و تولید ساعت.

The craft or profession of making clocks.

example
معنی(example):

او هنر ساخت ساعت را از پدربزرگش یاد گرفت.

مثال:

He learned the art of clockmaking from his grandfather.

معنی(example):

ساخت ساعت به مهارت و صبر نیاز دارد.

مثال:

Clockmaking requires both skill and patience.

معنی فارسی کلمه clockmaking

: معنی clockmaking به فارسی

هنر ساخت ساعت، فرآیند طراحی و تولید ساعت.