معنی فارسی cloysome
B1دلزدهکننده، چیزی که به خاطر شیرینی یا احساساتش بیش از حد لذتبخش باشد و در نتیجه غیرقابل تحمل شود.
Excessively sweet or sentimental, often to a point that it becomes unpleasant.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
دسر آنقدر شیرین بود که بعد از چند لقمه، دلزدهکننده شد.
مثال:
The dessert was so sweet that it became cloysome after a few bites.
معنی(example):
سخنرانی بیش از حد احساسی او دلزدهکننده و گوشخراش بود.
مثال:
Her overly sentimental speech was cloysome and hard to listen to.
معنی فارسی کلمه cloysome
:
دلزدهکننده، چیزی که به خاطر شیرینی یا احساساتش بیش از حد لذتبخش باشد و در نتیجه غیرقابل تحمل شود.