معنی فارسی cludged

B1

عملی که به دلیل محدودیت‌های زمانی یا منابع انجام شده و ممکن است نتیجه دلخواهی نداشته باشد.

Completed or assembled in a hasty or ineffective manner.

verb
معنی(verb):

To build or use a kludge.

example
معنی(example):

طراحی به دلیل محدودیت‌های زمانی به‌طور غیرمنظم انجام شد.

مثال:

The design was cludged due to time constraints.

معنی(example):

آن‌ها طرح را به‌صورت غیررسمی برای برآورده کردن خواسته‌های مشتری انجام دادند.

مثال:

They cludged the plan to meet the client's demands.

معنی فارسی کلمه cludged

: معنی cludged به فارسی

عملی که به دلیل محدودیت‌های زمانی یا منابع انجام شده و ممکن است نتیجه دلخواهی نداشته باشد.