معنی فارسی kludging
B1فرایند ایجاد و مونتاژ نامناسب اجزا برای تحقق هدفی خاص.
The act of putting something together in a makeshift or ineffective manner.
- verb
verb
معنی(verb):
To build or use a kludge.
example
معنی(example):
کلودج کردن بهترین راه برای حل مسائل پیچیده نیست.
مثال:
Kludging is not the best way to tackle complex issues.
معنی(example):
او در حال کلودج کردن نرمافزار برای اضافه کردن ویژگیهای جدید بهسرعت است.
مثال:
She is kludging the software to add new features quickly.
معنی فارسی کلمه kludging
:
فرایند ایجاد و مونتاژ نامناسب اجزا برای تحقق هدفی خاص.